English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (1613 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
regie U اداره کردن مالیات مستقیم توسطخود دولت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
excise tax U مالیات برفروش مالیات غیر مستقیم
pay as you go principle U اصلی که بر اساس ان مالیات دریافتی توسط دولت برای سیستم تامین اجتماعی در هرسال به بازنشستگان درهمان سال پرداخت میشود وبنابراین دولت وجوهی را ازاین بابت جمع اوری نمیکند
direct taxation U مالیات مستقیم
direct tax U مالیات مستقیم
excise U مالیات غیر مستقیم
indirect tax U مالیات غیر مستقیم
tax administration U اداره امور مالیات
direct taxation U اخذ مالیات بصورت مستقیم
capital levy U مالیات بر سرمایه افرادحقیقی قسمتی از ثروت کشورکه جبرا" توسط دولت اخذ میشود
identic notes U منظوریادداشتهایی با مضمون واحداست که چند دولت به یک دولت می دهند . چون این یادداشتها جداگانه تسلیم میشود عمل هر دولت فاهرا"مستقل از عمل دولت دیگراست تسلیم این یادداشتهاعمل غیردوستانه تلقی میشود
retorsion U عملی است که یک دولت در مقابل عمل دولت دیگری انجام میدهد وعمل اخیر کاملا" مشابه رفتاری است که از دولت اولی سر زده بوده است
open market operation U عملیات دولت در بازار ازاد خرید و فروشهایی که دولت از طریق خزانه داری کل میکند
unfriendly act هر نوع عملی که از یک دولت سر بزند و دولت دیگر در آن ضرری نسبت به منافع خود مشاهده کند
dependent state U دولت تابع و وابسته به دولت یا قدرت دیگر
federal state U دولت متحده یا دولت اتحادی
dasd U Device Storage DirectAccess اسباب حافظه بادستیابی مستقیم دستگاه انباره دستیابی مستقیم
direct admission U مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
yamen U اداره یا مقام رسمی مندرین یا کارمند دارای رتبه اداره دولتی
ability to pay principle of taxation U اصل توانائی پرداخت مالیات برپایه این اصل مالیات بایدمتناسب با توانائی پرداخت مالیات دهنده وضع شود
real will U مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
incidence of taxation U تحمل کننده نهایی مالیات کسی که بار اصلی مالیات رابه دوش می کشد
advalorem tax U مالیات بر مبنای ارزش مالیات براساس قیمت کالا
basics U روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
basic U روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
social contract U اعتقاد به این مسئله که تفویض قدرت به دولتها ناشی از نوعی قرارداد است که ضمن ان فردقسمتی از حقوق خود را به دولت تفویض میکند ومتقابلا" از وجود دولت برخوردار میشود
remission of taxes U صرف نظر از گرفتن مالیات گذشت از مالیات
direct U مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
directed U مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
directs U مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct exchange U تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
interpellate U استیضاح کردن دولت
authoritarainism U نقطه مقابل اندیویدوالیسم و عبارت ازحکومتی است که در ان ازادی فردی به طور کامل تحت الشعاع قدرت دولت قرار گیرد. قدرت دولت معمولا در گروه کوچکی از پیشوایان متمرکز ومتجلی میشود
excise U مالیات کالاهای داخلی مالیات غیرمستقیم
cost fraction U نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
assessment U ممیزی مالیات وضع مالیات
assessments U ممیزی مالیات وضع مالیات
to register [with a body] U اسم نویسی کردن [خود را معرفی کردن] [در اداره ای] [اصطلاح رسمی]
totalitarianize U تبدیل بحکومت یکه تاز کردن بصورت حکومت مطلقه واستبدادی اداره کردن
conducts U اداره کردن
mishandling U بد اداره کردن
rule U اداره کردن
mishandles U بد اداره کردن
mishandled U بد اداره کردن
misgovern U بد اداره کردن
direct U اداره کردن
directs U اداره کردن
operates U اداره کردن
operated U اداره کردن
managing U اداره کردن
operate U اداره کردن
officiating U اداره کردن
conduct U اداره کردن
officiates U اداره کردن
conducted U اداره کردن
maintain U اداره کردن
manage U اداره کردن
officiate U اداره کردن
conducting U اداره کردن
directed U اداره کردن
administrations U اداره کردن
administered U :اداره کردن
runs U اداره کردن
mismanaged U بد اداره کردن
manage U اداره کردن
wielding U اداره کردن
helm U اداره کردن
mismanages U بد اداره کردن
mismanaging U بد اداره کردن
administration U اداره کردن
gestion U اداره کردن
wield U اداره کردن
helms U اداره کردن
wielded U اداره کردن
run U اداره کردن
administer اداره کردن
officiated U اداره کردن
mans U اداره کردن
stage-managing U اداره کردن
stage-manage U اداره کردن
aminister U اداره کردن
maladminister U بد اداره کردن
man U اداره کردن
manages U اداره کردن
stage manage U اداره کردن
managed U اداره کردن
administers U :اداره کردن
mishandle U بد اداره کردن
mismanage U بد اداره کردن
wields U اداره کردن
stage-managed U اداره کردن
administering U :اداره کردن
stage-manages U اداره کردن
tax evasion U عدم پرداخت مالیات بصورت غیر قانونی فرار از پرداخت مالیات
direct laying U روانه کردن مستقیم
direct support U پشتیبانی مستقیم کردن
parried U سد کردن دفاع مستقیم
parrying U سد کردن دفاع مستقیم
parry U سد کردن دفاع مستقیم
parries U سد کردن دفاع مستقیم
direct command U فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
policy U اداره یاحکومت کردن
policies U اداره یاحکومت کردن
personnel management U اداره کردن پرسنلی
manhandles U باخشونت اداره کردن
manhandled U باخشونت اداره کردن
manhandle U باخشونت اداره کردن
steer U حکومت اداره کردن
to give somebody the runaround <idiom> U کسی را سر به سر کردن [در اداره ای]
steered U حکومت اداره کردن
manhandling U باخشونت اداره کردن
manageable U قابل اداره کردن
steers U حکومت اداره کردن
scotland yard U اداره مرکزی جدیدی برای شهربانی لندن در کناررود تایمز بنا شده است اداره جنایی که نام اختصاری ان cid میباشد نیز جزء این سازمان است
levying U مالیات وضع کردن
levying U وضع کردن مالیات
levies U مالیات وضع کردن
levies U وضع کردن مالیات
levied U وضع کردن مالیات
levied U مالیات وضع کردن
levy U وضع کردن مالیات
lays U وضع کردن مالیات
levy U مالیات وضع کردن
lay U وضع کردن مالیات
directs U مستقیم راست راهنمایی کردن
directed U مستقیم راست راهنمایی کردن
indirect fire U روانه کردن غیر مستقیم
dress U اهار زدن مستقیم کردن
direct pressure U تعاقب کردن مستقیم دشمن
direct U مستقیم راست راهنمایی کردن
dresses U اهار زدن مستقیم کردن
nonneutralities of income taxation U خنثی نبودن مالیات بر درامد بی طرف نبودن مالیات بردرامد
exchange control U نظارت دولت بر مبادله ارز کنترل مبادله ارز توسط دولت
superintending U ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintended U ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
engineered U اداره کردن طرح کردن و ساختن
superintend U ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
directing U اداره کردن روانه کردن وسایل
superintends U ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
engineer U اداره کردن طرح کردن و ساختن
engineers U اداره کردن طرح کردن و ساختن
serviced U منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
service U منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
conducts U اداره کردن کشیده شدن
conducting U اداره کردن کشیده شدن
conducted U اداره کردن کشیده شدن
conduct U اداره کردن کشیده شدن
maladminister U بطور سوء اداره کردن
operate U اداره کردن راه انداختن
hunts U اداره کردن تازیها در شکار
operates U اداره کردن راه انداختن
hunted U اداره کردن تازیها در شکار
operated U اداره کردن راه انداختن
hunt U اداره کردن تازیها در شکار
rates U مشمول مالیات کردن ارزیابی کردن
rate U مشمول مالیات کردن ارزیابی کردن
to lay on U بستن مالیات تحمیل کردن
to boondoggle [American English] U پول و وقت تلف کردن [برای پروژه ای با سرمایه دولت بخاطر انگیزه سیاسی]
natarize U دفتر اسناد رسمی را اداره کردن
parochiality U اداره کردن اموریک بخش یابلوک
officiating U بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
handle U اداره کردن بازی مددکاری بوکسور
policed U بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
policed U مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
polices U مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
to carry oneself U خودرا اداره کردن یابوضعی دراوردن
police U مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
officiate U بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
to blunder away U بواسطه سوء اداره تلف کردن
Its no joke running a factory . U اداره کردن یک کارخانه شوخی نیست
handles U اداره کردن بازی مددکاری بوکسور
officiates U بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
polices U بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
officiated U بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
police U بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
direct fire sights U زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
elicitation U کسب اطلاعات غیر مستقیم بازجویی غیر مستقیم
levy U مالیات بستن بر جمع اوری کردن
levied U مالیات بستن بر جمع اوری کردن
levies U مالیات بستن بر جمع اوری کردن
levying U مالیات بستن بر جمع اوری کردن
beat around the bush <idiom> U غیره مستقیم وبا طفره صحبت کردن
direct dyes U رنگینه های مستقیم [که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
to shoot oneself in the foot <idiom> U بد اداره کردن [چیزی مربوط به خود شخص] [اصطلاح]
sponsors U سرپرستی کردن اداره کننده تمرین کفیل خرج
sponsor U سرپرستی کردن اداره کننده تمرین کفیل خرج
sponsoring U سرپرستی کردن اداره کننده تمرین کفیل خرج
To conduct a meeting in an orderly manner. U جلسه ای رابا نظم وتر تیب اداره کردن
moderated U اداره کردن تعدیل کردن
chairmen U ریاست کردن اداره کردن
directed U اداره کردن هدایت کردن
presides U اداره کردن هدایت کردن
presiding U اداره کردن هدایت کردن
executes U اداره کردن قانونی کردن
moderating U اداره کردن تعدیل کردن
execute U اداره کردن قانونی کردن
moderates U اداره کردن تعدیل کردن
presided U اداره کردن هدایت کردن
chairman U ریاست کردن اداره کردن
direct U اداره کردن هدایت کردن
executing U اداره کردن قانونی کردن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Both the Afghan government and the international society agree that Afghanistan confronts major challenges before mining becomes the country’s economic lifeline and help create creation of a more self
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com